آرزو دارم...

آرزو دارم همیشه در کنارم باشی ، یار و یاورم باشی ،سرپناهی برای 

این قلب عاشقم باشی!

آرزو دارم تکیه گاهم باشی ، من دردی در سینه باشم و تو دوایم باشی!

آرزو دارم همه هستی ام باشی ، زندگی به کامت باشد و همیشه شاد باشی!

آرزو دارم تنها برای من باشی ، قلب من در سینه ی تو و قلب تو 

در سینه ام باشد و ما هر دو در قلب هم باشیم!

آرزو دارم که به آرزوهایت برسی ، تو خوشبخت باشی و من نظاره گر باشم !

من که از دار دنیا تنها تو را دارم ، آرزو دارم همیشه با من باشی !

من که از تو چیزی جز وفا نمیخواهم ، آرزو دارم همیشه با وفا باشی!

آرزوهایم را زنده کن ای عشق من ،اگر روزی از هم دور بودیم،

مرا همیشه در کنار خودت حس کن !

من که هر جا میروم ، با تو هستم ، گرچه در کنارم نیستی اما تنها نیستم!

آن قلب مهربانت هوای مرا دارد ، میگویم دوستت دارم ، برایم میتپد!

آرزو دارم همیشه قلبت به عشق من بتپد، نمیگذارم غم بیاید و قلبت را بشکند!

ای تنها آرزوی من ، آرزو دارم روزی بیاید که دیگر هیچ آرزویی جز 

همیشه با هم بودن در دلهایمان نباشد!

تکرار خاطره ها

دیدن عکسهایت ، شنیدن صدایت ،تکرار خاطره هاست!

خاطره هایی به رنگ سبز ، به شیرینی لحظه های در کنار تو بودن!

کاش دوباره خاطره ها تکرار شوند ، کاش دوباره در کنار هم بنشینیم ،

دست در دستان هم بگذاریم و از قلبهایمان برای هم بگوییم!

تو بگویی که دوستت دارم ، و من بگویم برایت میمیرم!

تو بگویی که مرا تنها نگذار  و من اشک بریزم!

شنیدن درد دلهایت ، راه رفتن در کنارت آرزوییست همیشگی!

گرچه دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی اما روزگار چنین نمیخواهد و

من به همان چند لحظه در کنار تو بودن نیز قانعم!

تو چه هستی و چه کردی با من که اینگونه دیوانه ی تو هستم!

هر چه هستی برای من مقدسی ، هر چه از تو بگویم ، باز هم باید بگویم!

بگویم که مثل تو در این دنیا نیست، عشق تو جز قلب من، در قلب دیگری نیست!

ای خدا ، آه ای خدای من ، او را از من نگیر که من ، بدون او میمیرم!

دیدن عکسهایت ، شنیدن صدایت ، تکرار لحظه های در کنار تو بودن است!

هنوز با آهنگ دلنشین عشق ، همان آهنگی که تو را آرام میکند ، آرامم!

پس با آرامشی که دارم ، در حالی که عکسهایت را در دست دارم

میگویم که دوستت دارم ای عزیزتر از جانم!

عاقبت عشق

عاقبت عشق را در سیاهی شبهای تنهایی باید جست!

عاقب عشق را در دشتی که دیگر کویری خشک و بی جان است باید جست!

کجاست آن سرسبزی و طراوت؟

کجاست آن رود آرام و پر آب؟

دیگر هیچ نیست در اینجا ، حتی خودت هم نیستی!

تو کجایی؟ خدا میداند !

عاقبت عشق را در آن دنیا باید دید !

باید دید و گریست و به عشقهای این زمانه خندید!

بدون التهاب آشیانه عشقت را ویران کرد ، تو در اینجا آرام و قرار نداشتی!

بدون پشیمانی قلب بی گناه تو را به دست ابدیت سپرد ، تو در اینجا یخ زده بودی!

عاقبت عشق تو همین شد که از قبل پیش بینی میشد!

آن روزهای شیرین گذشت!

آن روزهایی که قلبت برای کسی که دنیای تو بود میتپید گذشت !

امروز دیگر عمری از تو باقی نمانده که بخواهی قلبی در سینه داشتی باشی 

تا حتی یک لحظه برای خودت بتپد!

یک لحظه شاد بودن در این لحظه ها آرزوی تو است ، آرزویی که هر کس 

آن را بشنود به تو و این روزگار پوچ میخندد!

نه تقصیر تو بود و نه تقصیر دلت ! مقصر عشق بود که تو را 

در دام خودش اسیر کرد!

تو را شکنجه کرد تا بفهمی لحظه های عاشقی شیرین است  اما 

به شیرینی تلخی های لحظه رفتن !

عاقبت عشق را در چند قطره خون و یک عمر ماتم ، یا یک عمر رفتن باید جست!