در حال خودم نیست

از آن روز تا به امروز در حال خودم نیستم !

انگار مستم و در این دنیا نیستم !

از آن لحظه تا به این لحظه در فکر تو هستم ،

همچنان به فکر عهدی هستم که با تو بسته ام !

از آن ثانیه تا این ثانیه ، تک تک لحظه ها را شمرده ام ،

در هر ثانیه آرزوی دیدن دوباره تو را کرده ام!

انگار حقیقت است که حال من خراب است ،

احساس میکنم دوای درد من شراب است !

تو بگو من چرا اینگونه ام ؟

نه نمیخواهم باور کنم که عاشقم !

نه اینبار حس میکنم که عاشق شدم

دل به دریا زدمو از یاد تنهایی فراموش شدم!

دست خودم نبود دل به دریا زدنم ،

نمیدانستم اینگونه غرق تو میشوم !

از آن روز تا به امروز ، روز به روز ، از دیروز دیوانه تر میشوم!

از آن لحظه تا به این لحظه ، لحظه به لحظه از گذشته عاشقتر میشوم!

فکر نمیکنم دوباره ببینم روزهای آرام تنهایی را !

باور نمیکنم لحظه تلخ جدایی را ،

بعد از تو دیگر فرصتی برای تنها ماندن ندارم ،

چون بار زندگی را میبندم و جایی در این دنیا ندارم!

همانطور که تنها صدای بهانه ثانیه ها ( منظور تیک تیک ثانیه هاست) را میشونم ، 

و دقیقه ها آرامند،مثل ثانیه ها برای دیدن تو بهانه میگیرم ، 

و همچو دقیقه ها آرام و  نفسگیرم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد