رویای دلتنگی

دلم برایت تنگ شده است

دلم برای دیدن چشمهای قشنگت تنگ شده است!

دلتنگی هایم همیشگیست !

اشکهای روی گونه ام تمام نشدنیست!

حالا دیگر حتی گرفتن دستهایت یکی از آرزوهای من است!

در آغوش گرفتنت رویای شیرین من است!

رویایی که در سر دارم قشنگترین صحنه زندگی من است!

تو نمیدانی که آنچه در دل دارم درد چند ساله ی من است!

تو نمیدانی که بودنت بهانه ای برای بودن من است!

پس بدان و بمان با منی که بی تو ، حتی یک لحظه نیز نمیتوانم 

بی تو بودن را تحمل کنم!

آن زمان که عاشق شدم ، آن لحظه که تو به قلبم آمدی ، 

قلبم تا ابد مال تو شد و نفس کشیدنم به شرط بودن تو شد!

آری حالا که تو هستی ، دلتنگی نیز با من است، سخت است دور از تو بودن 

تحمل این درد کار من است!

هر لحظه که نفس میکشم ، عاشقتر میشوم ، 

هر چه با تو می مانم تشنه تر میشوم!

تشنه ی گرفتن دستهای گرمت ، تشنه ی بوسیدن گونه ی مهربانت!

دلم برایت تنگ شده عزیزم ، دلم تنها تو را میخواهد عزیزم

اگر باران نمی بارید...

اگر باران نمی بارید هیچگاه بغض آسمان شکسته نمیشد!

اگر زیر باران قدم نمیزدم ، هیچگاه دلم از دردها خالی نمیشد!

اگر گریه نمیکردم هیچگاه قلبم از غم و غصه ها رها نمیشد!

اگر با تو نبودم هیچگاه نفس کشیدنهایم تکرار نمیشد!

حالا که با تو هستم ، گهگاهی نیز حس میکنم بی تو هستم، 

تو در کنارم نیستی و من خسته هستم!

خسته از زندگی ، خسته از این راه عاشقی!

اگر پاییز نبود ، بهاری نیز در راه نبود !

تو بهاری هستی در پاییز سرد زندگی ام!

تو تنها شکوفه ای هستی در تک درخت باغ زندگی ام!

اگر قلب تو نبود ، حال من از پریشانی گرفته بود ، 

غصه های دلم فراموش نشدنی بود!

اگر صدای تو آرامم نمیکرد ، عشق تو خوشحالم نمیکرد ، 

سرنوشت به ادامه زندگی امیدوارم نمیکرد !

حالا که باران می بارد ، از دلتنگی تو گریه میکنم تا هیچ چیز جز عشق تو، 

در قلبم نباشد!

نمیخواهم جز تو ، غم و غصه ها نیز به قلبم بیایند ، نمیخواهم جز تو ،

حسرتی در قلبم به جا بماند !

اگر تو برای من نبودی ، هیچگاه به آرزویم نمیرسیدم!

تولد عشق

آن دم که خورشید طلوع میکند ، حس میکنم گرمای قلبم را ...

آنگاه که گرمای درون قلبم را حس میکنم ، احساس عاشق شدن میکنم!

آن لحظه که حس میکنم عاشقم ، نام تو را فریاد میزنم و با تمام وجود 

میگویم که دوستت دارم!

و اما عشق تو، مرا دگرگون کرد....

تو آمدی و مرا که در دریای طوفانی تنهایی گرفتار بودم ، با قایق محبت و عشق 

نجات دادی ، مرا با خودت بردی و به سرزمین عشق آوردی !

امروز همان روز تولد نفسهای دوباره ی من است،که تو آمدی و به من 

نفسی دوباره دادی!

روز من ، روز تو است ، آغاز عشقمان ، آغاز بهار زندگی عاشقانه است!

آن دم که اشک از چشمانم سرازیر شد ، حس کردم دلتنگی همدمم شده ، 

دلتنگی که آمد ، دلم از غم و غصه به درد آمد ، تو را از خدای خویش آرزو کردم ، 

و خداوند هدیه ای زیباتر از گل به من داد تا آن روز ، روز عشق در زندگی ام باشد...

از آن روز هر روز برای من روز عشق است، روز تو را داشتن ، روز آرزوهایم ، 

روز تولد قلبها! قلبهای دو عاشق ، مثل ما...

همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها 

به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ،  در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم!

تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها!

تو گلی هستی از باغ بهشت ، بیا در آغوشم تا برایت بگویم از عشق!

تو را در میان آغوش خویش میفشارم ، و با تمام وجود به تو ابراز میکنم عشقم را!

ای عشق من ، ازدیروز عاشقترم ، امروز که روز من و تو است به فردا امیدوارترم!

از اینکه تو را دارم زندگی را زیبا میبینم ، سپاس میگویم او را که تو را به من داد!

تو را داد تا امروز که روز عشق است تنها نباشم ، تو را داشته باشم و 

خوشحال باشم....

 هدیه ی من تویی ،پس خودت را به قلبم تقدیم کن ...

میخواهم تو را که بهترین هدیه برای منی  تا ابد و  برای همیشه 

به یادگار داشته باشم....