نفرین بر عشق

دریای چشمانم خشکیده ، آسمان قلبم ابری و دلگرفته!

دستهایم سردتر از یخ ، گونه هایم چروکیده!

سهم من از عشق آوارگی ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق!

میگویند عشق مقدس است ، عشق کلامی جاودانه است!

اما کسی که این جمله را گفت قلب شکسته ی یک عاشق را ندیده است ،

اشکهای چشمهای آن بی گناه را ندیده است ،

غم و غصه های تلخ لحظه های جدایی را نچشیده است یا خیانت ندیده است!

تو بگو، چرا سکوت کرده ای؟ عشق را برایم معنا کن ، چرا لال شده ای؟

فکر نکن که بدون  تو می میرم، تو برو و بدان که بی تو شاد هستم!

مرا آزاد کن از آن قلب پر از گناهت ، برو در آغوش کسی بخواب که نشسته است 

چشم به راهت!

مرا آزاد کن از دل بی وفایت ، برو و لبهایت را بر روی لبهای رقیبم بگذار ، 

مرا رها کن و تنهایم بگذار!

نفرین بر تو ، نفرین بر سرنوشت ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق!

آن لحظه که آمدی و دستهایت را در دستان من گذاشتی حس کردم که 

دیگر دستهایت مثل گذشته سرد نیست!

عشق ، بازیچه ی دست تو است، عشق تو سرچشمه ای از هوس است!

مرا رها کن ، مرا از آن قلب سیاهت آزاد کن ، دیگر عشق را نمیخواهم!

نفرین بر تو ، نفرین بر عشق!

بهار عشق

از تابستان گرم تا پاییز برگ ریزان ، از زمستان سرد تا انتظاری دوباره!

و باز بهاری دیگر با طراوت و تازگی!

بهار عاشقی ، پایان انتظار همیشگی !

رنگ آبی آسمان ، صدای آواز پرندگان ، بوی بهار می آید ، بوی آشنایی!

یک نفس تازه ، و باز سرود عشق ، یک لحظه ی عاشقانه!

این بهار با تو بهاریست ، این سرسبزی با تو همیشگیست!

زندگی ام تنها با تو بوی بهار میدهد ، تصویر این سرسبزی و طراوت تنها در کنار تو 

جلوه گر یک صحنه ی زیباست!

 یک دنیا عشق و محبت در دل غنچه های شکفته ، یک دنیا صفا و صمیمت در 

دل قلبها نهفته!

ببین که پایان انتظارمان چه زیباست ، این بهار سهم هر دوی ماست!

بهار من لحظه ی دیدار با تو است ، در آغاز شکفتن غنچه ها ، هدیه ی من به تو 

یک گلستان پر از گل است!

صدای تو ، صدای چهچه مرغ عشق ، نوید آغاز یک سال پر از عشق

و اما عشق تو را در تصویر سر سبز بهار میبینم ، چهره ی آشنای تو را در میان 

شکوفه های درختان میبینم و نام مقدس تو را در میان  گلهای نرگس باغچه مینویسم!

حالا بهار زیبا میشود ، دل من از غم و غصه ها رها میشود!

بهار عشق می آید و دل ما هوای آواز دارد ، من برای تو میخوانم شعر عشق را ، 

تو فقط  گوش کن این نغمه ی پر از عشق را !

عزیزم این بهار عشق همیشگیست ، دیگر به انتظار صدای ناله ی آسمان نمینشینم 

که همین آسمان آبی دیدنیست!

ساعت بی وفا

کاش زمان نگذرد ، کاش عقربه های ساعت دیگر به جلو نروند!

این لحظه ی زیبا را از من نگیر ای ساعت بی وفا!

لحظه ای که با تمام وجود حس میکنم عشق را ،

لحظه ای که با تمام وجود میفهمم که عشق یک افسانه نیست!

عشق را در قلبم حس میکنم ، کاش این لحظه برای همیشه باقی بماند 

و یک ثانیه نیز جلو نرود!

میترسم با گذشت زمان این عشق خیالی باشد ، میترسم از من سرد شوی 

و این لحظه تکرار نشدنی باشد!

میترسم چشمهایم را باز کنم و ببینم که اینها همه یک خواب باشد!

انگار که خواب نیستم ، اشکهایی که در چشمانم حلقه زده است را میبینم!

اشک شوق ، به عشق آمدنت، لبخندی از ته دل به عشق بودنت!

کاش زمان نگذرد ، کاش این لحظه بایستد ، ای روزگار دیگر نچرخ !

بگذارید لحظه ای با عشق شاد باشم ، نه اینکه در خیال عاشق باشم و یا در خواب باشم!

بگذارید عشق رو با تمام وجود حس کنم ، بگذارید دور از تنهایی خوشبخت باشم!