دریای چشمانم خشکیده ، آسمان قلبم ابری و دلگرفته!
دستهایم سردتر از یخ ، گونه هایم چروکیده!
سهم من از عشق آوارگی ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق!
میگویند عشق مقدس است ، عشق کلامی جاودانه است!
اما کسی که این جمله را گفت قلب شکسته ی یک عاشق را ندیده است ،
اشکهای چشمهای آن بی گناه را ندیده است ،
غم و غصه های تلخ لحظه های جدایی را نچشیده است یا خیانت ندیده است!
تو بگو، چرا سکوت کرده ای؟ عشق را برایم معنا کن ، چرا لال شده ای؟
فکر نکن که بدون تو می میرم، تو برو و بدان که بی تو شاد هستم!
مرا آزاد کن از آن قلب پر از گناهت ، برو در آغوش کسی بخواب که نشسته است
چشم به راهت!
مرا آزاد کن از دل بی وفایت ، برو و لبهایت را بر روی لبهای رقیبم بگذار ،
مرا رها کن و تنهایم بگذار!
نفرین بر تو ، نفرین بر سرنوشت ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق!
آن لحظه که آمدی و دستهایت را در دستان من گذاشتی حس کردم که
دیگر دستهایت مثل گذشته سرد نیست!
عشق ، بازیچه ی دست تو است، عشق تو سرچشمه ای از هوس است!
مرا رها کن ، مرا از آن قلب سیاهت آزاد کن ، دیگر عشق را نمیخواهم!
نفرین بر تو ، نفرین بر عشق!